"من او"
اول از همه این گذشتن باید در راه خدا باشد، که من در این عشق چیزی ندیدم. بعد دلیل گذشتن از این عشق بر من معلوم نشد. چرا وقتی همه چیز آماده و هر دو طرف عاشقند و هیچ مانع خارجی وجود ندارد، باید از این عشق گذشت؟ دلیل گذشتن از این عشق و اساطیری کردن آن چی بود؟ من جز انفعال عاشق چیزی ندیدم.
در فصل آخر این همه صغری و کبری چیدن برای جا دادن علی فتاح در قطعه شهدا چی بود؟ علی فتاح اشتباه به جای شهید دیگری دفن می شود تا به خواننده بگوییم بله مات شهیدا درست شد؟؟؟؟
اما آنچه که در این رمان ستودنی بود، نوع اطلاع رسانی تاریخی رمان بود که بسیار زیبا تاریخ معاصر کشورمان در آن تصویر شده بود و آنچه که باعث تعجب من شد، اطلاعات نویسنده درباره آداب و رسوم آن زمان با توجه به جوان بودنشان بود.
بازی نویسنده با خواننده در بعضی جاها جالب بود و در بعضی جاها من خواننده را عصبی کرد مثل فصل ده او که انواع ترکیبهای دو انگشت از دو دست مختلف با دو انگشتر مختلف آورده شده بود و باز هم من با املای کلماتی مثل محظورات!! به تر، ساخت مان و .... مشکل اساسی داشتم. راستی اگر هر کدام از ما به سلیقه خود املای کلمات فارسی را تغییر دهیم، در نهایت چه چیز از زبان فارسی باقی خواهد ماند؟